نادر خودش را به نوعی عادت رفتاری وا داشته بود و اسمش را گذاشته بود «اتلاف وقت مفید».
در واقع او در این عادت رفتاری، بدون اینکه نیازی داشته باشد یا ضرورتی اقتضا کند، بیهدف به جاهایی میرفت که بتواند بدون آنکه جلب توجه کند، ساعتها بنشیند و به آدمها خیره شود.
جاهایی مانند ایستگاه مترو، داروخانههای شلوغ، فرودگاه، پمپ بنزین، بیمارستان، فروشگاههای زنجیرهای بزرگ و گورستان از این جمله بودند.
چنانکه مضامین پارهای از ترانههای او نشان میدهد، ظاهراً نادر با این کار سعی داشته خودش را با اختیار در موقعیتهایی تحمیل کند که در آینده احتمالاً باید در آنها قرار میگرفت.
بنا بر یکی از یادداشتهای او، این تجربه نوعی اقتدار روحی به او عطا میکرد؛ نوعی چیرگی بر موقعیت که حاصل بینسبتی با آن بود؛ چون حضور از سر نیاز و ضرورت از نظر او همواره با انفعال و مغلویبت همراه است.
برای نمونه به این نوشتهی بیتاریخ او در صفحهی 65 دفترچه یادداشتش توجه کنید:
اگر در داروخانه باشی اما دارو نخواهی، یا در فرودگاه اما نه به دلیل سفری یا بدرقهای یا استقبالی، یا در گورستان اما نه به خاطر مرگ خویشی، آشنایی، دوستی، و اگر اصلاً جایی باشی که لازم نیست باشی، از نوعی استغنا برخورداری. رها از شادی یا اندوه یا اضطراب یا خشم یا انتظار یا هر حس انسانی دیگری که بقیهی حاضران آنجا درگیرش هستند. این اتلاف وقتهای مفید از جنس همان کارهای دوستداشتنی/احمقانهای هستند که مرزهای باشکوه تلاقی خرد ناب و جنون را میسازند.
درباره این سایت