پاریس بلد است چهطور خریداران ناز و عشوههایش را حفظ کند، اینها همانقدر برایش طبیعیاند که خواندن اشعار بودلر در اتوبوس بازگشت به محلهی حومهی پاریس و اتاقک اجارهایاش. اما به خانه که میرسد دیگر هیچ راه دسترسیای به او نیست، تلفنش مدتها پیش قطع شده، ایمیلش را هفتهی قبل چک کرده و نامهای جز قبض برایش نمیآید.
دلخوشیاش عکاسی از خودش است. هر روز بعد از پایان کار شبانگاهی به اتاقش که میرسد قبل از هر چیز میرود جلوی آینه و از خودش عکس میگیرد، بدون هیچ هدفی. راز بزرگ زندگیاش این است، نه برای مشتریها و نه برای همکاران و نه برای یکی دو دوستی که از دبیرستان برایش باقی ماندهاند، برای هیچ کدامشان از این راز نگفته است.
درباره این سایت