براتیسلاوا زنی است و سی و سه ساله که با تمام ژست روشن‌فکرمآبانه‌اش هنوز نگران این است که آیا شوهر خواهد کرد یا نه. در جمع دخترخاله‌ها از روی بوردا لباس عروسی انتخاب می‌کنند و در مورد خواستگاری‌های‌شان به هم آمار می‌دهند.

شب‌ها پیش از خواب اما، نگاهی به بخش ادب و هنر رومه می‌اندازد و کتاب پیشنهادی ستون نقد را در دفترش یادداشت می‌کند تا در برنامه مطالعاتش بگنجاند. کتابی را که اخیراً سر زبان‌ها افتاده دست می‌گیرد و از جایی که دیشب علامت گذاشته پی می‌گیرد؛ نشانه‌ای که لای صفحات گذاشته کارت تبلیغاتی آرایشگاه تازه یافته‌اش است.

چند صفحه‌ای می‌خواند ولی به خواب می‌رود؛ آخرین فکرش این است: «آیا کسی بالاخره مرا درک می‌کند؟» می‌خوابد و آن قدر معصومانه و زیبا به خواب رفته که اگر کسی او را نشناسد و این طور خفته ببیندش حتماً عاشقش می‌شود (و احتمالاً فردایش پشیمان.)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ من My secret life project اهورا بارانی آنلاين بلاگ SKULL ☠ JOKES ازن زن حرف های پنهان تی وی کالا آران وب راحت ترین روش های کسب درآمد اینترنتی